وبلاگ :
كانون فرهنگي دستگردانيهاي مقيم يزد
يادداشت :
جکايت جضرت سليمان و مورچه و قور باغه
نظرات :
0
خصوصي ،
1
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
دكتر ژيواگو
در ادامه فرمايشات شما در خصوص حضرت سليمان و مورچه :
روزي مورچه به سليمان گفت تو ادعات ميشه كه همه مخلوقات را طعام ميدي اين كه كار بزرگي نيست ! فردا ناهار همه مخلوقات مهمان من به همه هم بگيد بيان كه من ناهار تدارك ديدم سليمان گفت تو ؟ مورچه گفت فردا بيا معلوم ميشه محل پذيرايي هم كافه خدابخش نه لب ساحل هم ناهار وهم استراحت ولهو لعب از نوع شرعيش فردا سليمان از ساعت 9 صبح ميره كنا ساحل ومنتظر ميشينه كه مورچه چه جوري ميخواد اين همه مهمون و پذيرايي كنه لحظه به لحظه مهمانان زيادتر ميشوند ولي از مورچه خبري نيست وخلق الله نااميد كه مورچه ما را سركار گذاشته تا اينكه مورچه حول وحوش يك ربع به 2 پيداش ميشه هن وهن مي بينن يك رون ملخ به دهانش سليمان ميگه پس غذا كو مورچه رون ملخ پرت ميكنه تو دريا ميگه بفرمايين ابگوشت البته ببخشيد يكم آبش زياده ! بفرماييد از دهن ميفته!!!!