کانون فرهنگی دستگردانیهای مقیم یزد | |||||||||||
|
دیکِنز _ کارْلایْل _ براوْن_ جمْس _ بوید _ ایروینگ _ ماساریک _ دو کبری _ ماربین _ جرج جرداق _ بارا _ گیبون _ نیکِلْسون _ سایکسْ _ توندون چارْلز دیکنْز (نویسنده معروف انگلیسی): اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمیدم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می نماید که او فقط به خاطر اسلام، فداکاری خویش را انجام داد. توماس کارْلایْل (فیلسوف و مورخ انگلیسی) : بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم، این است که حسین(ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنها با عمل خود روشن کردند که تفوّق عددی در جایی که حق با باطل روبرو می شود و پیروزی حسین(ع) با وجود اقلّیتی که داشت، باعث شگفتی من است. ادوارد براوْن (مستشرق معروف انگلیسی) : آیا قلبی پیدا می شود که وقتی دربارهء کربلا سخن می شنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتّی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند. فِرْدریک جمس : درس امام حسین(ع) و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی و ترحّم و محبّت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین می رساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و بشر در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند. ل. م.بوید : در طیّ قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته اند و در همین هاست که آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین(ع). و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می گویند شرکت کرده ام، هرچند که 1300 سال از تاریخ آن گذشته است. واشنگتن ایروینگ (مورخ مشهور آمریکایی) : برای امام حسین(ع) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن ارادهء یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی دادکه او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیّه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در ریگ های تفتیدهء عربستان*، روح حسین(ع) فناناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین(ع)! * البتّه امام حسین(ع) در صحرای کربلا شهید شد، نه در ریگزارهای عربستان!
توماس ماساریک : گر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب مسیح مردم را متأثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین(ع) یافت می شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین(ع) مانند پرکاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر. موریس دو کبری : در مجالس عزاداری حسین(ع) گفته می شود که حسین(ع)، برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبهء اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت. پس بیایی ما هم شیوهء او را سرمشق قرار داده، از زیردستی استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ با عزّت رابر زندگی با ذلّت ترجیح دهیم. ماربین آلمانی (خاورشناس) : حسین(ع) با قربانی کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیّت خود، به دنیا درس فداکاری و جانبازی آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگری پایدار نیست و بنای ستم هر چه ظاهراً عظیم و استوار باشد، در برابر حقّ و حقیقت چون پرکاهی بر باد خواهد رفت. جُرج جُرداق (دانشمند و ادیب مسیحی) : وقتی یزید مردم را تشویق به قتل حسین(ع) و مأمور به خونریزی می کردف آنها می گفتند: "چه مبلغ می دهی؟" امّا انصار حسین(ع) به او می گفتند" ما با تو هستیم. اگر هفتاد بار کشته شویم، باز می خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم. آنطون بارا (مسیحی) : اگر حسین از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی برمی افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا می نمودیم و مردم را با نام حسین(ع) به مسیحیّت فرا می خواندیم.
گیبون (مورخ انگلیسی) : با آنکه مدّتی از واقعه گربلا گذسته و ما هم با صاحب واقعه هم وطن نیستیم، مع ذلک مشقّات و مشکلاتی که حضرت حسین(ع) تحمّل کرده، احساسات سنگین دل ترین خواننده را برمی انگیزد، چندانکه یک نوع عطوفت و مهربانی نسبت به آن حضرت در خود می یابد. نیکِلْسون (خاورشناس معروف) : بنی امیّه، سرکش و مستبد بودند، قوانین اسلامی را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند ... و چون تاریخ را بررسی کنیم، گوید: دین بر ضدّ فرمانفرمایی تشریفاتی قیام کرد و حکومت دینی در مقابل امپراطوری ایستادگی نمود. بنابراین، تاریخ از روی انصاف حکم می کند که خون حسین(ع) به گردن بنی امیّه است. سر پرسی سایکسْ (خاورشناس انگلیسی) : حقیقتاً آن شجاعت و دلاوری که این عدّهء قلیل از خود بروز دادند، به درجه ای بوده است که در تمام این قرون متمادی هر کسی که آن را شنید، بی اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این یک مشت مردم دلیر غیرتمند، مانند مدافعان ترموپیل، نامی بلند غیرقابل زوال برای خود تا ابد باقی گذاشتند. تاملاس توندون (هندو، رئیس سابق کنگره ملّی هندوستان) : این فداکاری های عالی از قبیل شهادت امام حسین(ع) سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطرهء آن شایسته است همیشه باقی بماند.
[ پنج شنبه 89/9/18 ] [ 6:36 صبح ] [ خادم کوچک ]
[ پنج شنبه 89/9/18 ] [ 6:29 صبح ] [ خادم کوچک ]
"ایمان" و "عمل صالح" دو واژه ارزشمند قـرآنىاند که تقریباً در شصت و دو آیه در کنار یکدیگر آمدهاند. قرآن مـجید، همه انسانها را در خسران و زیان مىداند جز کسانى که ایمان آورنـد و کـارهـاى شایسته انجام دهند و یکدیگر را به حق و صبر سفارش کنند. (1) جـامـعـه اسـلامـى تـا آنگـاه کـه از ارزشهـاى الهـى پـاسـدارى کـنـد و بـر عـبـادت و عـمل صالح و اخلاق نیکو و معنویات ارج نهد، در صراط مستقیم حرکت مىکند و مورد عنایت و انعام الهـى اسـت، و در غیر این صورت، یا در گروه (مغضوبین) و یا (ضالّین) در خواهد آمد که هر دو گـروه از صـراط مستقیم الهى بیرونند. حادثه عاشورا نشان داد که ارزشهاى اخلاقى جامعه به گونهاى چشمگیر کاهش یافته است و عموم مردم به پیروى از حاکمان فاسد به ضد ارزشها روى آوردهاند. قرآن مجید از این حقیقت تلخ چنین یاد مىکند: از ابوسعید خدرى نقل است که پیامبر اکرم پس از تلاوت این آیه فرمود: شصت سال دیگر، کسانى خواهند آمد که نماز را چنین تباه مىکنند و در پى شهوات مىروند... و اینان، قرآن را تلاوت مىکنند، ولى قرآن از حنجره آنان فروتر نمىرود.
«فـَخـَلَفَ مـِنْ بـَعـْدِهـِمْ خـَلْفٌ اَضـاعـُوا الصَّلوةَ وَ اتَّبـَعـُوا الشَّهـَواتِ فـَسـَوْفَ یـَلْقـَوْنـَ غَیّاً»(2) ؛ آنگـاه، پس از آنان جانشینانى بر جاى ماندند که نماز را تباه ساختند و از هوسها پیروى کردند، و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند دید. در آیـه پـیـش از این، سـخـن از پیامبران پاک و ذریه صالح آنان و نعمت یافتگان الهى رفته است که همواره با عبادت و ذکر و سجده و گریه، در حال عبادت و نیایش با خداى بزرگند و این، طریق انـسـانـیـت و بـهـتـریـن گـونـه عـمـل صالح است و در این آیه، خداوند خبر مىدهد که برخى از جانشینان آن عابدان صالح، کسانى بودند که رسم جانشینى را به جاى نیاوردند و ارزشهاى الهـى را فـرامـوش کـردنـد. مـصـداق کـامـل ایـن ارزشهـا نـمـاز اسـت کـه پـایـه عـبـودیـت حق است.(3) از ابوسعید خدرى نقل است که پیامبر اکرم پس از تلاوت این آیه فرمود: شصت سال دیگر، کسانى خواهند آمد که نماز را چنین تباه مىکنند و در پى شهوات مىروند... و اینان، قرآن را تلاوت مىکنند، ولى قرآن از حنجره آنان فروتر نمىرود.(4) پس از آن کـه مـعـاویه بر اوضاع چیره شد، به سوى کوفه رفت و در نخیله، نماز جمعه اقامه کرد و در خـطـبهها گفت: «به خدا سوگند، من با شما نجنگیدم تا نماز بخوانید و روزه بگیرید و حج بـه جـاى آوریـد و زکـات بـدهـیـد! من تنها از آن رو با شما جنگیدم که بر شما حکومت کنم و بر خلاف میل شما به خواستهام رسیدم.»(5) پس از آن کـه مـعـاویه بر اوضاع چیره شد، به سوى کوفه رفت و در نخیله، نماز جمعه اقامه کرد و در خـطـبهها گفت: «به خدا سوگند، من با شما نجنگیدم تا نماز بخوانید و روزه بگیرید و حج بـه جـاى آوریـد و زکـات بـدهـیـد! من تنها از آن رو با شما جنگیدم که بر شما حکومت کنم و بر خلاف میل شما به خواستهام رسیدم.»
در اوایل نیمه قرن دوم، بنیانهاى اخلاقى جامعه به کلى ویران شده بود و مسلمانان از درون و بـرون در شـعـلههـاى خـانـمـانـسـوز فـسـادهـاى اخـلاقـى مـىسـوخـتـنـد و رذایـل اخـلاقـى بـسـان سرطان، سراسر زندگى فردى و اجتماعى آنان را تسخیر کرده بود و راهـى را پیمودند که با اهداف و آرمانهاى والاى شریعت مقدّس اسلام در تضاد بود. علّت اصلى ایـن تـبـاهـى و واپـس گـرایـى حـکـومـت امـوى بود؛ چنان که امیرمؤمنان(علیه السلام) مىفرماید: «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بَِّاب ائِهِمْ»(6) ؛ مردم، بیش از آنچه به پدرانشان شبیه باشند، به رهبرانشان شبیهاند. مردم همان راهى را مىرفتند که حکومت فاسد برایشان ترسیم کرده بود و نمودار رفتارى آنان یـزیـد بـود؛ کسى که امام حسین(علیه السلام) او را فاسق، شرابخوار، آدمکش، و متظاهر به فسق مىخواند. (7) رهـبـر ژرف انـدیش انقلاب اسلامى، حضرت آیت الله خامنهاى درباره چنین حکومتهایى، که بر مـعیارهاى ضد اخلاقى و شیطانى بنا شدهاند، مىفرماید: هر کس که دنیا طلبتر، شهوترانتـر و بـراى بـه دسـت آوردن مـنافع شخصى، زرنگتر و با صدق و راستى بیگانهتر است، سر کار مىآید. آن وقت، نتیجه این مىشود که امثال عمر بن سعد و شمر و عبیدالله بن زیاد مىشـوند رؤسا و مثل حسین بن على (علیهماالسلام) به مذبح مىرود و در کربلا به شهادت مىرسد این یک حساب دو دو تا چهار تاست! کسانى که دلسوزند نباید بگذارند معیارهاى الهى در جـامـعـه عوض بشود. اگر معیار تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است که باید خون یک انسان با تقوایى مثل حسین بن على (علیهماالسلام) ریخته بشود. اگر زرنگى و دست و پا دارى در کار دنیا و پشت هم انـدازى و دروغـگـویـى و بـى اعـتنایى به ارزشهاى اسلامى ملاک قرار گرفت، معلوم است که کـسـى مـثـل یـزیـد بـایـد در راس کـار قـرار بـگـیـرد و کـسـى مثل عبیدالله باید شخص اول کشور عراق بشود.(8) بى بند و بارى اخلاقى در حکومتهاى ستمگر ابعادى پر دامنه دارد و بى شمار است. آنچه در زیر مىآید، تنها گوشهاى از مفاسد آن روزگار است که باید از آن عبرت گرفت. نـقل است در روز عاشورا ده نفر داوطلب شدند و بر بدن پاک امام حسین (علیه السلام) با اسب تاختند. سپس نـزد ابـن زیـاد آمـدنـد و جـایـزهاى نـاچـیـز گـرفـتند. ابوعمر زاهد مىگوید، نسب آن ده نفر را بررسى کردیم، همه فرزند نامشروع بودند.
فساد و فحشاتـربـیـت درسـت دیـنـى و روابـط مـشـروع خانوادگى، سهمى بسیار ارزنده در سلامت اجتماع، آزادگى مردم و روند الهى نظام حکومتى دارد. انحرافات اخلاقى، با ناموس طبیعت و شریعت ناسازگارند و بنیادهاى اخلاقى و انسانى را ویران مىکنند و همیشه ابزارى در دست حکومتهاى استبدادى بودهاند و دستگاه اموى به سختى بدانها آلوده بوده است. بنابر گواهى تاریخ، خانه ابوسفیان، مرکز فساد و فحشا بوده و هند، همسر ابوسفیان و مادر معاویه، از زنان بدنام آن زمان بوده است و معاویه جز ابوسفیان، به چهار نفر دیگر نیز منسوب بوده که با هند، زنا کرده بودند.(9) زیاد بن ابیه، که از استانداران خونخوار معاویه بوده، پدرى مشخص نداشته است. معاویه او را بـه پـدر خـویـش ابـوسـفـیان، منسوب کرد و بر خلاف حدیث رسول اکرم او را برادر خود خواند. این کار معاویه از آن رو بود که شخص باده فروش و فـاسـدى بـه نـام ابومریم سلولى گواهى داد که ابوسفیان با سمیّه، مادر زیاد، زنا کرده و زیاد ثمره آن عمل نامشروع است. این گواهى در مسجد و با حضور مردم انجام گرفت و معاویه با استناد به سخنان ننگین ابومریم، زیاد را پسر ابوسفیان خواند. (10) بنابر گواهى تاریخ، خانه ابوسفیان، مرکز فساد و فحشا بوده و هند، همسر ابوسفیان و مادر معاویه، از زنان بدنام آن زمان بوده است و معاویه جز ابوسفیان، به چهار نفر دیگر نیز منسوب بوده که با هند، زنا کرده بودند.
فـرزند زیاد، عبیدالله، نیز نتیجه زنا بوده است؛ چنان که امام حسین (علیه السلام) آن دو را (ناپاک پسر ناپاک) مىخوانده است. رسوایىهاى عشقى یزید نیز روى تاریخ را سیاه کرده و لکه ننگى دیگر بر پیشانى حزب اموى نهاده است. ابن قتیبه دینورى در این باره مىنویسد: یزید عاشق زنى شوهردار شد بـه نام ارینب دختـر اسحاق، که زنى با کمال، شریف و ثروتمند و همسر عبدالله بن سلام بود. چون معاویه از عشق یزید به او آگاه شد، با مکر و حیله و صحنه سازى، عبدالله بن سلام را فریفت تا همسر خود، ارینب را طلاق دهد. او تا تمام شدن عدّه طلاق، عبدالله را در شام نگاه داشت و به او وعده ازدواج با دختر خود را داد. پـس از تـمـام شـدن عـدّه ارینب، فردى به نام ابودردا، مامور شد که به مدینه رَوَد و ارینب را بـراى یـزیـد خواستگارى کند. او وارد مدینه شد و در این زمان، داستان عشق یزید و طلاق ارینب بر سر زبانها بود. ابودردا به محض ورود به مدینه، خدمت امام حسین(علیه السلام) رسید و چون امام از ماجرا آگاه شد، چارهاى اندیشید و این دزدى ناموسى انجام نگرفت.(11) نـقل است در روز عاشورا ده نفر داوطلب شدند و بر بدن پاک امام حسین (علیه السلام) با اسب تاختند. سپس نـزد ابـن زیـاد آمـدنـد و جـایـزهاى نـاچـیـز گـرفـتند. ابوعمر زاهد مىگوید، نسب آن ده نفر را بررسى کردیم، همه فرزند نامشروع بودند. (12)
پینوشتها: 1- سوره عصر (13)، آیات 2-3. 2- مریم (19)، آیه 59. 3- المیزان، ج 14، ص 78. 4- المیزان، ج 14، ص80 . 5- شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 46. 6- بحارالانوار، ج 78، ص 46. 7- همان، ج 44، ص 325. 8- انقلاب و عبرتها، ص12 ـ 13. 9- شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 336. 10- همان، ج 16، ص 187. 11- الامامة و السیاسة، جزء 1، ص 166 ـ 173 (تلخیص) 12- لهوف، سید بن طاووس، ص 182 ـ 183. برگرفته از کتاب عبرتهای عاشورا، علی اصغر الهامینیا . [ پنج شنبه 89/9/18 ] [ 1:27 صبح ] [ خادم کوچک ]
[ پنج شنبه 89/9/18 ] [ 12:49 صبح ] [ خادم کوچک ]
با آفرینش زن برگ ظریفى به برگ هاى زرین عالم وجود افزوده شد چرا که زن جلوه اى از جمال و جلال الهى است که باید شناخته مى شد؛ این نور الهى از آغاز آفرینش تا کنون، دوران هاى تلخ و شیرینى را سپرى کرده است. گاه همراه با حرکت انبیاى الهى گام در گام نهاده و دوشادوش مردان صالح، از پیامبر زمان خود حمایت کرده است. قرآن این کتاب هدایت بشرى، در کنار هر مرد بزرگ و قدیمى از یک زن بزرگ و قدّیسه یاد مى کند. از همسران آدم و ابراهیم، از مادران موسى و عیسى و... در نهایت تجلیل یاد کرده است. قرآن درباره مادر موسى مى گوید: ما به مادر موسى وحى فرستادیم که کودک را شیر بده و هنگامى که بر جان او بیمناک شدى، او را به دریا بیفکن و نگران نباش که ما او را به سوى تو باز پس خواهیم گردانید.1
قرآن درباره مریم مادر عیسى مى گوید: کار او به آنجا کشیده شده بود که در محراب عبادت، همواره ملائکه با او سخن مى گفتند و گفت و شنود مى کردند. از غیب براى او روزى مى رسید. کارش از لحاظ مقامات معنوى آن قدر بالا گرفته بود که پیغمبر زمانش را در حیرت فرو برده و او را پشت سر گذاشته و زکریا در مقابل مریم مات و مبهوت مانده بود.2
در تاریخ اسلام، زنان قدّیسه و عالى قدر فراوان اند. کمتر زن و مردى است که به مقام خدیجه(علیها السلام) برسد. به فرمایش امیرالمؤمنین على(علیه السلام)آن روزها تنها سرپناهى که خانواده اى اسلامى را در خود جاى داده بود، خانه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خدیجه بود3 و من سومین آنان بودم.
هیچ زن و مردى ـ جز پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و امام على(علیه السلام) به مقام و منزلت حضرت زهرا(علیها السلام) نمى رسد. حضرت زهرا(علیها السلام) بر فرزندان خود ـ که امام اند و بر پیغمبران غیر از خاتم الانبیاء ـ برترى دارد تا جایى که فرزند گرامى اش حضرت حجة بن الحسن(علیه السلام) مى فرماید:دختر رسول خدا فاطمه زهرا(علیها السلام) براى من الگوى تمام عیار است».4
نقش زنان در هیچ حرکتى از حرکت هاى اسلامى و شیعى، بر کسى پوشیده نیست.
یک. نقش زنان در قیام عاشورا
یکى از مهم ترین حرکت ها و اتفاقات عظیم تاریخ اسلام، «حماسه جاودانه عاشورا» است و به جدّ عاشورا تنها صحنه اى است که در آن زن در متن ـ و نه در حاشیه ـ قرار دارد. چه کسى مى تواند نقش زینب(علیها السلام) و زنان و دختران امام حسین(علیه السلام) را نادیده بگیرد؟ آیا حضور آنان سبب پر رنگ شدن و ماندگارى قیام عاشورا نبود؟ این گزارشگران و پیام آوران شیردل بودند که اصل قیام، حقانیت و مظلومیت حسینیان را زنده نگه داشتند؛ تا آنجا که حضرت زینب(علیها السلام)همچون ستاره اى در آسمان سرخ کربلا درخشید و نور پر فروغ او چشم هر بیننده اى را به دنبال خود کشید. البته در این مختصر مجال بیان آن وجود نورانى نیست و از این جهت سراغ چند زن قهرمان دیگر در کربلا مى رویم.
مادر و همسر وهب، تازه داماد کربلا
در ماه ذیحجه سال 60 هـ ، وهب و مادر و همسرش ـ که گوسفنددار و چادرنشین بودند ـ طبق معمول نقل مکان مى کردند. در این وقت در صحراى سر سبز ثعلبیّه «نزدیک کربلا» خیمه زده بودند. دینشان مسیحى بود. وهب به سن ازدواج رسیده بود؛ مادرش قمر، از دخترى خواستگارى کرد و او پذیرفت. پس از چند روزى دختر به خانه وهب آمد.
کاروان امام حسین(علیه السلام) ـ که منزل به منزل به سوى کوفه در حرکت بودند ـ به سرزمین ثعلبیه رسیدند. امام چشمش به خیمه اى برخورد، نزدیک آمد. دید پیرزنى در خیمه است؛ از او احوال پرسى کرد.
پیر زن وضع خود را بیان کرد؛ ولى گفت: در مضیقه بى آبى هستیم. امام(علیه السلام) که همواره دلش براى نیازمندان مى تپید، در آن صحرا، با نیزه خود، قسمتى از خاک زمین را کنار زد، ناگهان آب بیرون آمد. زن تعجب کرد و مجذوب بزرگوارى امام(علیه السلام) شد. امام(علیه السلام) جریان مسافرتش را به او گفت و فرمود: اگر پسرت آمد، به او بگو اگر مى خواهد به کمک ما بیاید.
وهب، این جوان پاکدل، وقتى آب خوشگوار را دید و از ماجرا مطلع شد، مجذوب امام(علیه السلام) گردید. با اینکه پنج روز (یا هفده روز) از عروسى اش نگذشته بود، همراه مادر و همسرش به خدمت امام(علیه السلام)رفت. پس از گفتوگویى، همگى به اسلام گرویدند. آن گاه وهب گفت: پیام شما به ما رسید و من از این پس، سرباز شما هستم. امام(علیه السلام) از او تشکر کرد وهب همراه مادر و همسرش، با کاروان امام حسین(علیه السلام) به کربلا آمدند. در روز عاشورا مادر شجاع وهب، کراراً به او مى گفت: به جاى شیرى که به تو دادم، دلم مى خواهد جانت را در طبق اخلاص بگذارى و در خدمت امام(علیه السلام) تا سر حد شهادت با دشمن بجنگى. وهب گفت: در مورد همسرم چه کنم؟ مادر گفت: عزیزم! جمال همیشگى را به جمال چند روزه مفروش سخنان مادر، وهب را دگرگون کرد، او دیگر عاشق امام حسین(علیه السلام) شده بود. همسر وهب نیز از گفتوگوى شوهر، نورى بر قلبش تابید و گفت: هزاران جان من و تو، فداى امام حسین(علیه السلام) باد! ولى چون جهاد بر زنان نیست، من از تو یک تقاضا دارم. برویم نزد امام، در حضور ایشان با من تعهد کن که اگر در قیامت به بهشت رفتى، بدون من به بهشت نروى! وهب قبول کرد و خدمت امام(علیه السلام) رفتند و تعهّد خود را اظهار نمود.
کوتاه سخن اینکه، دو همسر در ماه عسل خود، با کاروان حسین(علیه السلام)حرکت کردند. وهب در روز عاشورا به میدان رفت. گروهى از دشمنان تبه کار را کشت و به جایگاه خود برگشت؛ در حالى که خون از شمشیرش مى چکید. نزد مادر آمد و گفت: از من خشنود شدى؟
مادر گفت: از تو خشنود نخواهم شد، تا در پیشاپیش امام(علیه السلام) کشته شوى!
وهب به میدان تاخت، همچنان جنگید تا به شهادت رسید. همسر وهب خود را به بالین به خون چکیده وهب رساند. وهب مى گفت: به خیمه برگرد؛ او مى گفت: هرگز بر نمى گردم! تو که مونس من بودى، اکنون تنها نمى گذارم. بدن به خون آغشته وهب را نزد امیر لشکر دشمن (عمر سعد) بردند. عمر به او گفت: چقدر حمله تو سخت و شدید بود! آن گاه دستور داد سرش را از بدن جدا کردند.
همسر وهب با سوز گداز و حماسه، خود را به وهب رساند؛ در حالى که سخت بر ضد دشمن خونخوار فریاد مى کشید. سرش روى سینه وهب بود که دشمن عمود آهنین بر فرقش زد و او نیز به شهادت رسید.
سر وهب را براى مادرش فرستادند، تا دل او را بسوزانند! او سر جوانش را برداشت و بوسید و گفت: سپاس خداوندى را که با شهادت تو در رکاب امام حسین(علیه السلام)، مرا رو سفید کرد. سپس غرش کنان برخاست و سر وهب را به سوى دشمن پرت کرد و گفت: سرى را که براى دوست داده ایم، دیگر باز نمى ستانیم. سپس به خیمه آمد و ستون خیمه را برداشت و به جنگ دشمن شتافت. دو تن از دشمنان را کشت. امام حسین(علیه السلام)او را به خیمه برگرداند و براى او دعا کرد و به او مژده بهشت داد. مادر وهب خوشحال شد و گفت: خدایا! امید بهشت را از من مگیر.5
همسر زهیر بن قین
زهیر، بزرگ طایفه بنى فزاره، به همراه عده اى از کوفه به حج رفته بودند. در مکه ماجراى حرکت امام حسین(علیه السلام) را شنید، اما از آنجایى که آمادگى معنوى براى حمایت آن حضرت نداشت، در صدد بود، کاروانش را از مکه به سوى کوفه طورى حرکت دهد که تا مبادا با کاروان امام حسین(علیه السلام) برخورد کند و ناچار به یارى او نشود. از این رو سعى او بر این بود که دور از امام حرکت کند و به ایشان و همراهانشان نزدیک نشود.
در یکى از منزلگاه ها ـ که زهیر و همراهانش مشغول خوردن غذا بودند ـ فرستاده اى از طرف امام نزد آنان آمده و خطاب به زهیربن قین گفت: اى زهیر! امام(علیه السلام) خواسته است به خدمتش در آیى. در آن هنگام هرکس که لقمه اى در دست داشت، از تعجب آن را انداخت و سکوت همه را فرا گرفت.
ناگهان از گوشه اى صداى پرشور همسر زهیر بلند شد: هان! اى زهیر فرستاده امام حسین(علیه السلام) به اینجا آمده، چرا جوابش را نمى دهى؟ چه مى شود بروى به حضور امام(علیه السلام) و سخنش را بشنوى و برگردى؟! سخنان همسر زهیر، تأثیر به سزایى بر او گذاشت و به خدمت امام(علیه السلام) رسید. این ملاقات نورانى محبت دنیا را از زهیر دور کرد. خورشید ایمان و عشق به آن حضرت در او پر فروغ تر شد؛ تا جایى که به او(علیه السلام) پیوست و در روز عاشورا عاشقانه از امام حسین(علیه السلام)دفاع کرد. با شجاعتى بى نظیر پس از کشتن عده اى زیاد به فیض شهادت نایل گردید6 و مقامش به جایى رسید که: حضرت ولى عصر(عج) ـ در زیارتى که «سید بن طاووس(رحمه الله)» آن را منسوب به آن حضرت مى داند ـ مى فرماید:
درود بر زهیر بن قین که به امام حسین(علیه السلام) گفت: هرگز از تو دست بر ندارم، آیا پسر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در میان دشمنان بگذارم و بروم؟ خدا مرا براى آن روز نگذارد!» وقتى زهیر به شهادت رسید، امام حسین(علیه السلام)به بالین او آمد و فرمود: اى زهیر! خدا تو را در پیشگاهش جاى دهد و دشمنانت را آن چنان لعن کند که به صورت بوزینه و خوک درآیند.7
ام البنین مادر چهار شهید
ام البنین دختر حزام بن خالد، از همسران بسیار با کمال امام على(علیه السلام)است. او از خانواده شجاع بنى کلاب بود. عقیل برادر على(علیه السلام)او را براى آن حضرت خواستگارى کرد. نام او فاطمه بود. وقتى که از امام على(علیه السلام) داراى چهار پسر ـ حضرت عباس(علیه السلام)، عبدالله، جعفر و عثمان ـ شد، او را ام البنین (مادر پسران) گفتند. این مادر شهید پرور، پسران رشید خود را به جامعه تحویل داد و حضرت عباس(علیه السلام)دلاور مرد تاریخ از دامن او برخاست. همه این بزرگواران در کربلا به شهادت رسیدند. وقتى خبر شهادت این چهار فرزند، به او رسید، مغز و استخوانش سوخت و به یاد آنها ـ به خصوص عباس دلاور ـ سرشک اشک از دیده فرو ریخت.
البته روحیه او به قدرى قوى بود که در اشعارى گفت: اى کسى که فرزند رشیدم عباس را دیدى که همانند پدرش بر دشمنان تاخت! فرزندان على(علیه السلام)همه، شیران بیشه شجاعت اند. شنیده ام بر سر عباس عمود آهنین زدند، در حالى که دو دست هاى او را قطع کرده بودند. اگر دست در بدن پسرم بود، چه کسى جرأت داشت نزد او آید و با او بجنگد. وقتى بشیر به مدینه آمد و اخبار کربلا را در مسجد به مردم گفت، ام البنین در میان جمعیت به پیش آمد. نخستین سخنش به بشیر این بود: «از امام حسین(علیه السلام) مرا خبر بده، فرزندانم و همه آنچه زیر آسمان کبود است، فداى حسین(علیه السلام) باد!» وقتى خبر شهادت امام حسین(علیه السلام)را شنید، ناله اش بلند شد و گفت: رگ هاى دلم را پاره کردى!
این علاقه او به امام حسین(علیه السلام) دلیل کمال معنویت او است که آن همه ایثار را در راه مقام رهبرى فراموش کرد و تنها از رهبر سخن به میان آورد.8 به این ترتیب مادر چهار شهید ـ که تنها ثمره عمر او و میوه قلب او بودند ـ از شهامت، شجاعت و حمایت از رهبر سخن مى گوید و خالصانه فریاد مى زند: فرزندانم و همه آنچه زیر آسمان کبود است، به فداى امام حسین(علیه السلام) باد!
آرى این شیر زنان زمینه ساخته شدن، سربازانى دلیر و شجاع همچون حضرت ابوالفضل(علیه السلام) و برادرانش، وهب و زهیر را براى امام حسین(علیه السلام)ایجاد کردند و به نوعى یک حضور مؤثر در میدان نبرد حق علیه باطل را از خود نشان دادند.
دو. نقش زنان در حکومت امام زمان(علیهالسلام)
یکى دیگر از مهم ترین و سرنوشت سازترین حرکت ها و وقایع جهان بشرى، انقلاب حضرت مهدى(علیه السلام) است و سزاوار است بدانیم زنان در این قضیه مهم، چه نقشى ایفا مى کنند و چه مسؤولیتى بر عهده دارند. بر اساس برخى از روایات، حضور و نقش این زنان از نظر زمان و موقعیت، چند صورت دارد حضور پنجاه زن در بین یاران امام اولین گروه از زنانى که به محضر امام زمان(علیه السلام) مى شتابند، کسانى اند که در آن ایام مى زیسته اند و همانند دیگر یاران امام(علیه السلام)، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به خدمت امام(علیه السلام) مى رسند. در این باره از امام باقر(علیه السلام) در بیان بعضى از نشانه هاى ظهور، مى فرماید: «و یجىء والله ثلاث مئة و بضعة عشر رجلا فیهم خمسون امرأة یجتمعون بمکة على غیر میعاد قزعاً کقزع الخریف یتبع بعضهم بعضها و هى الآیة التى قال اللّه: (این ما تکونوا یأت بکم الله جمیعاً ان الله على کل شىء قدیر...9 )10؛
«به خدا سوگند، 313 نفر مى آیند که پنجاه تن از این عده زن هستند که بدون هیچ قرار قبلى در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد این است معناى آیه شریفه: هر جا باشید خداوند همه شما را حاضر مى کند، زیرا او بر هر کارى توانا است».
نکته شگفت در این روایت، این است که از 313 نفر که گرد حضرت جمع مى شوند، پنجاه تن ایشان زن هستند. این افراد جزء همان 313 یار اصلى هستند؛ زیرا اولا امام(علیه السلام) مى فرماید: «فیهم»؛ یعنى، در این عده پنجاه زن مى باشد. دوم اینکه شاید تعبیر مردان بدین سبب باشد که بیشتر این افراد، مرد هستند و این کلمه از باب فزونى عدد مردان چنین ذکر شده است. سوم اینکه اگر مقصود همراهى خارج از این عده بود، امام(علیه السلام) مى فرمود: «معهم»، نه اینکه بفرماید: «فیهم»؛ زیرا این 313 تن مانند عدد اصحاب بدر، بر شمرده شده اند و همه یاران و فرماندهان عالى رتبه، از نظر مقام و قدرت در حد بسیار بالایى اند. بنابراین اگر بگوییم: آنان جز همان 313 تن هستند، رتبه و موقعیت ویژه اى براى آنان قائل شده و اگر در زمره یاران دیگر حضرت هستند، از امتیاز کمترى برخوردارند.
رجعت زنان
سومین گروه از یاوران حضرت بقیة الله، زنانى اند که خداوند به برکت ظهور امام زمان(علیه السلام) آنان را زنده خواهد کرد و بار دیگر به دنیا رجعت خواهند نمود. این گروه دو دسته اند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى دیگر فقط از آمدنشان سخن به میان آمده است. البته این اعتقاد مسلم شیعه است که هم زمان با ظهور مهدى آل محمد(علیهم السلام)، برخى از پیامبران (مانند حضرت خاتم الانبیا) و معصومین (همانند امیر مؤمنان(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام)) و برخى از مؤمنان حقیقى و پیروان اهل بیت(علیهم السلام) به اذن پروردگار زنده خواهند شد و بار دیگر به دنیا باز خواهند گشت. بازگشت این عده، نه تنها غیرممکن نیست؛ بلکه از نظر قرآن کریم این پدیده امرى مسلم است که آیات متعددى از آن سخن گفته است.11
سید مرتضى(رحمه الله) در این باره مى نویسد: علت اینکه شیعه عقیده دارد: خداوند در موقع ظهور امام زمان(علیه السلام) برخى از مردگان را زنده مى کند، این است که به ثواب یارى امام زمان(علیه السلام) نائل آیند و دولت حق آل محمد را که در انتظار آن بوده اند، از نزدیک شاهد باشند و تا انتقام عده اى از ظالمان را به چشم ببینند و از ظهور حق و اعتلاى کلمه توحید لذت ببرند.12
در منابع معتبر اسلامى، نام سیزده زن ذکر شده که به هنگام ظهور قائم آل محمد(صلى الله علیه وآله)زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان(علیه السلام) به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بیماران، خواهند پرداخت.
طبرى در دلائل الامامة، از مفضل بن عمر نقل کرده که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «همراه قائم آل محمد(علیهم السلام) سیزده زن خواهند بود، گفتم: آنان را براى چه کارى مى خواهد؟ فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بیماران را به عهده خواهند گرفت. عرض کردم: نام آنان را بیان فرمایید. فرمود: قنواء دختر رشید هجرى،ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه مادر عمار یاسر، زبیده ام خالد احمسیّه، ام سعید حنفیه، صیانة ماشطة، ام خالد جهنیه».13
آنان هر کدام در زمان هاى مختلف زندگى مى کردند؛ پس با هم رجعت خواهند کرد و خداوند براى قدردانى از آنان، به برکت امام زمان(علیه السلام) آنها را زنده خواهد کرد.
امام صادق(علیه السلام) در این روایت از میان سیزده زن، فقط نام نه نفر را ذکر مى کند. در کتاب خصایص فاطمى به نام نسیبه، دختر کعب مازنیه و در کتاب منتخب البصائر به نام وتیره و أحبشیه اشاره شده است.
بحث مهم اینکه در معارف شیعى، «رجعت»، براى مؤمنان یک مقام ممتاز و ویژه است که شامل هرکس نمى شود؛ مگر اینکه لیاقت این سعادت عظیم را به دست آورده باشد. مسلماً کسانى که بهاى آن را پرداخته اند، به این مقام نائل خواهند آمد.
برخى از آنان همچون صیانه، مادر چند شهید بودند و خود با وضعى جانسوز به شهادت رسیدند. برخى دیگر چون سمیه، در راه دفاع از عقیده اسلامى خود، سخت ترین شکنجه ها را تحمل نموده و تا پاى جان از عقیده خود دفاع کردند. گروهى دیگر همچون ام خالد نعمت تندرستى پیکر را براى حفظ پیکر اسلام، بر خود حرام کردند و جانباز شدند.
برخى دیگر، افتخار دایگى رهبر امت اسلامى و تربیت فرزندان لایق را داشتند و خود نیز از معنویتى برخوردار بودند که زبانزد خاص و عام بوده جمعى دیگر از خانواده شهیدانى اند که خود پیکر نیمه جان عزیزانشان را حمل کردند. آرى، آنان دل سوختگانى اند که با انجام آن رشادت ها ثابت کردند که مى توانند گوشه اى از بار سنگین حکومت جهانى اسلامى را بر دوش کشند. اکنون به معرفى برخى از آنها مى پردازیم.
ـ2. صیانه ماشطه
در کتاب خصائص فاطمیه آمده است: در دولت مهدى(علیه السلام) سیزده زن براى معالجه زخمیان، زنده شده و به دنیا باز مى گردند که یکى از آنان صیانه است که همسر حزقیل و آرایشگر دختر فرعون بوده است. شوهرش حزقیل پسر عموى فرعون و گنجینه دار وى بوده است. او مؤمن خاندان فرعون بود و به پیامبر زمانش موسى(علیه السلام) ایمان داشت.14
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «در شب معراج، در مسیر بین مکه معظمه و مسجد اقصى، ناگهان بوى خوشى به مشامم رسید که هرگز مانند آن را نبوییده بودم. از جبرئیل پرسیدم: این بوى خوش چیست؟ گفت: اى رسول خدا! همسر حزقیل به حضرت موسى بن عمران ایمان آورده بود و ایمان خود را پنهان مى کرد. عمل او آرایشگرى در حرمسراى فرعون بود. روزى مشغول آرایش دختر فرعون بود که ناگهان شانه از دست او افتاد و بى اختیار گفت: «بسم الله». دختر فرعون گفت: آیا پدر مرا ستایش مى کنى؟ گفت: نه؛ بلکه آن کسى را ستایش مى کنم که پدر تو را آفریده است و او را از بین خواهد برد. دختر فرعون شتابان نزد پدرش رفت و گفت: زنى که در خانه ما آرایشگر است، به موسى ایمان دارد.
فرعون او را احضار کرد و گفت: مگر به خدایى من اعتراف ندارى؟ صیانه گفت: هرگز، من از خداى حقیقى دست نمى کشم و تو را پرستش نمى کنم. فرعون دستور داد: تنور مسى را بر افروختند و چون آن تنور سرخ شد، دستور داد همه بچه هاى آن زن را در حضور او در آتش انداختند. زمانى که خواستند بچه شیرخوارش را که در بغل داشت، بگیرند و در آتش افکنند، صیانه منقلب شد و خواست که با زبان از دین اظهار برائت و بیزارى کند که ناگاه به امر خدا، آن کودک به سخن آمد و گفت: اى مادر! صبر کن که تو راه حق را مى پیمایى. فرعونیان آن زن و بچه شیرخوارش را نیز در آتش افکندند و سوزاندند و خاکسترشان را در این زمین ریختند و تا روز قیامت این بوى خوش، از این زمین استشمام مى شود...».15
آرى او از زنانى است که زنده مى شود و به دنیا باز مى گردد و در رکاب حضرت مهدى(عج) انجام وظیفه مى کند.
2ـ2. سمیه، مادر عمار یاسر
سمیه هفتمین نفرى بود که به اسلام گروید. بدین سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترین شکنجه ها را بر او روا داشت. او و شوهرش یاسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند. وى نخست آنها را مجبور کرد که به پیامبر خدا دشنام دهند؛ اما آنان حاضر به چنین کارى نشدند. او نیز زره آهنى به سمیه و یاسر پوشانید و آنها را در آفتاب سوزان نگه داشت. پیامبر(صلى الله علیه وآله) که گاه از کنارشان عبور مى کرد، آنان را به صبر و مقاومت سفارش مى نمود و مى فرمود: «صبراً یا آل یاسر فان موعدکم الجنة»16؛ «اى خاندان یاسر! صبر پیشه سازید که وعده گاه شما بهشت است». سرانجام ابوجهل بر هر یک ضربتى وارد ساخت وایشان را به شهادت رساند.
خداوند این زن را به پاداش صبر و مجاهدتى که در راه اعتلاى اسلام، نشان داد و بدترین شکنجه ها را از دشمن خدا تحمل کرد؛ در ایام ظهور مهدى آل محمد(صلى الله علیه وآله) زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهى را ببیند و در لشکر ولى خدا به یاوران آن حضرت خدمت کند.
3ـ2. امّ خالد
هنگامى که استاندار عراق، یوسف بن عمر، زید بن على را در شهر کوفه به شهادت رسانید، دست امّ خالد را نیز به جرم تشیع و تمایل به قیام زید قطع کرد. ابو بصیر مى گوید: «خدمت امام صادق(علیه السلام) بودیم که امّ خالد با دست بریده شده آمد. حضرت فرمود: اى ابا بصیر! آیا میل دارى سخن امّ خالد را بشنوى؟ عرض کردم: آرى و به آن شادمان مى گردم. امّ خالد به نزد حضرت مشرف شد و سخنانى عرضه داشت. من او را در کمال فصاحت و بلاغت یافتم. حضرت(علیه السلام)نیز در مساله ولایت و برائت از دشمنان با او سخن گفت».17
مسأله مهمى که مى توان به روشنى از سرگذشت او حس کرد، این است که اراده خداوند متعال بر این بوده است که اگر کسى در کمال غربت و گمنامى به حق روى کرد و در دین خدا ثابت قدم بود؛ خداوند نیز در کنار اجرها و پاداش هاى اخروى، او را شهره جهان مى گرداند و جزء یاوران بزرگ ترین واقعه انسانى (حکومت مهدى موعود) قرار مى دهد.
نینوا و انتظار
تأملى نو»
جمعى از محققان
مرکز تخصصى مهدویت ـ قم
قصص، آیه 7.
2. مریم، آیه 17.
3. نهج البلاغه، خطبه 234.
4. لسان المیزان، ص 3.
5. محمدى اشتهاردى، محمد، خواهران قهرمان، ص 170. اقتباس و تلخیص از: کاشانى، ریاض الانس، ج 1، ص 11؛ ریاحین الشریعه، ج 3، ص 300.
لهوف، ص 132.
سیماى خواهران قهرمان، ص 173.
مامقانى، تنقیح المقال، ج 3، ص 70؛ ریاحین الشریعه، ج 3، ص 292.
بقره، 148.
10 بحارالانوار، ج 52، ص 222.
11. بقره، آیات 243 و 259.
12. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 1 ص 511.
13. دلائل الامامة، ص 260.
14. ریاحین الشریعة، ج 5، ص 153؛ خصائص فاطمیه، ص 343.
15. منهاج الدموع، ص 93؛ به نقل از: نجم الدین طبسى، چشم اندازى به حکومت مهدى(علیه السلام)، ص 71.
16. اسد الغابه، ج 5، ص 481؛ ریاحین الشریعه، ج 4، ص 353.
17. معجم رجال الحدیث، ج 14 صص 23 و 108 و 176؛ ریاحین الشریعه، ج 3، ص 381.
منبع : دفتر نهاد مقام معظم رهبری ـ دانشگاه کاشان [ پنج شنبه 89/9/18 ] [ 12:40 صبح ] [ خادم کوچک ]
[ پنج شنبه 89/9/18 ] [ 12:25 صبح ] [ خادم کوچک ]
قیامت بی حسین غوغا ندارد"شفاعت بی حسین معنا ندارد"حسینی باش که در محشر نگویند"چرا پرونده ات امضاء ندارد -------------------------------- -------------------------------- ماه خون ماه اشک ماه ماتم شد ، بر دل فاطمه داغ عالم شد . فرا رسیدن ماه محرم را به عزادارن راستینش تسلیت عرض میکنم -------------------------------- ای وجودت عشق را معنای حسین عالمی یک قطره تو دریا حسین فرا رسیدن ماه محرم را به تمامی مسلمانان جهان تسلیت می گم -------------------------------
پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهی کشیدوگفت:که ماه محرم است.گفتم: که چیست محرم؟باناله گفت:ماه عزای اشرف اولادآدم است
-------------------------------- السلام علیکم یااباصالح المهدى (عج)السلام علیک یاامین الله فى ارض وحجته على عباده(یاصاحب الزمان آجرک الله)ماه محرم بر شما وعاشقان حسین تسلیت عرض مینمایم) اردوی محرم به دلم خیمه به پا کرد دل را حرم و بارگه خون خدا کرد -------------------------------- مه جانبازی خون خدا شد جوانمردان عالم را بگویید دوباره شور عاشوار به پا شد --------------------------------
ای به دل بسته ، قدری آهسته کن مدارا با ، زینب خسته ... یا حسین مظلوم ... -------------------------------- تموم حاجتا رو همه از می گیرن بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشکه شبای جمعه زهرا زائر این زمینه سینه زن حسینه ، یل ام البنینه ... -------------------------------- تا که سینه خیز بیام میون بین الحرمین
السلام ای سرزمین پر بلا السلام ای جلوه گاه ذوالمنن السلام ای کشته های بی کفن -------------------------------- از تو و طفلان تو یاری کنیم کاش ما هم کربلایی می شدیم در رکاب تو فدایی می شدیم السلام علیک یا ابا عبدالله ... -------------------------------- -------------------------------- دیباچه ی عشق و عاشقی باز شود دلها همه آماده ی پرواز شود با بوی محرم الحرام تو حسین ایام عزا و غصه آغاز شود -------------------------------- دانشآموزان عالم را همه دانا کند ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند ------------------------------ بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم فردا که کسی را به کسی کاری نیست دامان حسین اگر نگیرم چه کنم -------------------------------- -------------------------------- آهی کشید و گفت ماه محرم است... ------------------------------- سینهی ما میشود، کرب و بلای حسین کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین ------------------------------- دوباره اهل جنت پیرهن سیاه میپوشن -------------------------------- با نام حسین یادی از آب کنید خواهید مه سربلند و جاوید شوید تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد ----------------------------- باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست قاسم ولیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است --------------------------------
-------------------------------- عالم همه محو گل رخسار حسین است ، ذرات جهان درعجب از کار حسین است . دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ، یعنی که خدای تو عزادار حسین است -------------------------- ماه خون ماه اشک ماه ماتم شد ، بر دل فاطمه داغ عالم شد . فرا رسیدن ماه محرم را به عزادارن راستینش تسلیت عرض میکنم
ای وجودت عشق را معنای حسین عالمی یک قطره تو دریا حسین فرا رسیدن ماه محرم را به تمامی مسلمانان جهان تسلیت می گم
پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهی کشیدوگفت:که ماه محرم است.گفتم: که چیست محرم؟ باناله گفت:ماه عزای اشرف اولادآدم است
السلام علیکم یااباصالح المهدى (عج) السلام علیک یاامین الله فى ارض وحجته على عباده (یاصاحب الزمان آجرک الله) ماه محرم بر شما وعاشقان حسین تسلیت عرض مینمایم)
اردوی محرم به دلم خیمه به پا کرد
دل را حرم و بارگه خون خدا کرد
محرم آمد و ماه عزا شد
[ چهارشنبه 89/9/17 ] [ 11:10 عصر ] [ خادم کوچک ]
در میان پرسش هایی که نسبت به رخداد عاشورای حسینی بیشتر به ذهن می رسد این است که چرا و چگونه این حادثه رخ داد. هنوز چند دهه بیشتر از نهضت پیروز پیامبر (صلی الله علیه و آله ) نگذشته بود، هنوز 20 سال بیشتر از شهادت پدرش امیرمومنان و برادرش امام حسن(ع) نمی گذشت، هنوز آنهمه سفارش ها و محبت های پیامبر (صلی الله علیه و آله ) نسبت به امام حسین علیه السلام از دل و دیده ها زدوده نشده بود، چراجامعه یکباره عوض شد و فرزند فاطمه زهرا (س)، پاره تن پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و برترین زنان عالم را با لب تشنه در صحرای نینوا در نهایت قساوت و بیرحمی سرش را بریدند و یاران و فرزندانش را (حتی کودک شیر خوارش را با تیر سه شعبه بهجای آب) شهید کردند، خیمه ها را آتش زدند و زنان و بازماندگان او را اسیر نمودند و همراه سرهای شهدا به کوفه و شام نزد خلیفه به اصطلاح اسلامی زمان فرستادند؟! وقتی حادثه تاریخی را از این زاویه بنگریم یعنی از نقل تاریخ به عنوان یک رخداد تاریخی و تاریخ نقلی فراتر رویم (و از پرداختن به شکل و ظاهر حادثه بیرون بیائیم) و وارد فلسفه تاریخ شویم تا قوانین و سنتهای حاکم بر جامعه و حوادث را کشف کنیم و عواملی که باعث بهوقوع پیوستن چنین فاجعه ای شده بیابیم اینجاست که تاریخ دیروز آینه زندگی امروز و فردایمان می گردد و تاریخ نه یک قصه خشک که سراسر کلاس درس و عبرت و پند آموز می شود و عاشورا یک فرهنگ و چشمه ساری الهام بخش و پرپیام و پویا و سازنده در بستر زمان خواهد شد و کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا را تداعی و ترجمان گشته، مبارزه و ستیز حق و باطل را و رسالت مسلمانان و شیعه حسین بودن را تکلیف می کند. در جواب این سوال قرآن کریم یک پاسخ کلی می دهد و می فرماید: "فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا؛ از پی آنها کسانی جانشین شدند که نماز را ضایع کردند و شهوات و هواهای نفسانی را پیروی نمودند که به زودی سزای گمراهی را خواهند دید، یعنی افراد و حاکمانی جانشین گذشتگان شدند که به جای خدا و آرمانخواهی الهی در عقیده و عمل، نماز (نماد عبودیت و عالیترین شکل ارتباط انسان با خدا و اطاعت از دستورات او) را ضایع کردند (نه آنکه به ظاهر نماز نمی خواندند بلکه شرایط و رسالت و پیام های انسان ساز نماز را رعایت نمی کردند و ایمان واقعی نداشتند) و همچنین ارزشها و روابط صحیح و سالم اجتماعی را در هم ریختند و دنبال تمایلات نفسانی و هوس های فردی و حزبی و فساد اخلاقی و اجتماعی رفتند در نتیجه گرفتار گمراهی و تباهی سقوط شدند که این نیز یک سنت و قانون قرآنی است و حتمی که وقتی ملتی و جامعه ای تغییر عقیده و عمل دهند شرایط و مسائل آن جامعه عوض می شود "ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما به انفسهم" و این تغییر را در زمان امام حسین علیه السلام و حادثه عاشورا به وضوح شاهدیم که در اینجا به اختصار برخی علل و عوامل آن را مرور می کنیم. 1- جهل جامعه نسبت به امام، اسلام و زمان به ویژه مسلمانان که در نتیجه کشورگشایی ها تازه به اسلام گرویده بودند و همچنین مسلمانانی که 40 سال تحت تاثیر تبلیغات سوء معاویه قرار داشتند و آنها که از مرکزیت اسلام و معارف نبوی و اهل بیتش دور بودند، بهعلاوه اکثر صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و مهاجر و انصار از دنیا رفته بودند. البته در ناآگاهی و محرومیت فکری و فرهنگی نگهداشتن مردم از شیوه های رایج استعمارگران و حاکمان سلطه است. با آنکه اسلام دین علم و آگاهی است و تحصیل دانش را برهمگان فرض نموده و پیامبر (صلی الله علیه و آله ) فرمود خیر الدنیا و الاخره مع العلم و شر الدنیا و الاخره مع الجهل ... و لذا امام حسین علیه السلام در هر فرصتی آگاهی می داد، مخصوصا نخبگان را در جریان شرایط حاکم و جامعه قرار می داد. برای بزرگان بصره و کوفه و بنی هاشم نامه فرستاد و متذکر شد: فان السنه قد امیت و ان البدعه قد احییت ... به حقیقت سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) منزوی و از بین رفته و بدعت ظاهر گشته. اگر سخنم را بشنوید و اطاعتم کنید شما را به سعادت هدایت میکنم3 و جمعی از بزرگان را در منا دور از چشم ماموران بنی امیه جمع میکرد و مخفیانه مسائل را با آنان در میان می گذارد و توصیه می کند که حرف مرا بشنوید و رازدار باشید و به شهرها و قبایل خود بازگردید و آنچه را می دانید به افراد رازدار بگویید:" فانی اخاف ان یندرس هذا الحق و یذهب"؛ چرا که می ترسم حق به طور کلی مندرس و منزوی شود و مردم ندانند حق و اسلام و ارزشهای راستین چه بوده است4 همچنین که رسماً اعلام کرد "الا ترون الحق لایعمل به و الباطل لا یتناهی عنه5" و " علی الاسلام السلام اذا بلیت الامه براع مثل یزید باید برای اسلام فاتحه خواند و مرگ اسلام فرا رسد با حاکمیت سرپرستانی چون یزید6 و نیز نابهنگام از مکه بیرون آمد دروقتی که همه آماده مناسک حج می شوند تا خفتگان بیدار شوند و در خطبه ای خط الموت علی ولد آدم .... فانی راحل .... و تکلیف همه را مشخص می کند که هر کس حاضر است خون پاک قلبش را در راه ما که راه خداست به بخشد و آماده دیدار پروردگار شود با ما حرکت کند و من فردا رهسپارم 7 و با بزرگانی چون فرزدق ابن عباس محمد بن حنفیه و ... ملاقات و پرده از توطئه های ضد اسلام رژیم برداشت و همه را آگاه کرد. 2- دنیا گرایی و دلبستگی به رفاه و متاع دنیا پیروی هواهای نفسانی و دوری از آموزه های دینی همانند زهد و ساده زیستی و قناعت و ترک طمع، فرهنگ تجملگرایی و دنیا پرستی معاویه خلیفه و درباریان حکومتش برجامعه سایه افکنده و چشم و گوش ها به حق بی توجه شد چرا که "حب الشی یعمی و یعصم" عشق و محبت به چیزی آدمی را کور و کر می کند و از طرفی" الناس علی دین ملوکهم" مردم بر دین و روش حاکمانشان حرک می کنند. شما عمربن سعد را می بینید وقتی عبیدالله زبن زیاد برای رسیدن به فرمانداری سرزمین ری جنگ با امام حسین علیه السلام (ع) را به او پیشنهاد می کند می گوید اترک ملک الری و الری منیتی؛ مدتهاست آرزوی حکومت ری را دارم چگونه دست از آن بردارم و همچنین لشکر شام و کوفه برای رسیدن به غنایم و جایزه در کشتن آنحضرت از یکدیگر سبقت می گرفتند و بعد از به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام خیمه هایش را غارت، حتی گوشواره از گوش کودکان و انگشتر از دست بریده آنحضرت درآوردند و به عبیدالله حاکم کوفه می گفتند به ما درهم و دینار بیشتر بده که بدن حسین را از زیر سم اسبان کوبیدیم. این واقعیت را در کلام اباعبدالله الحسین مشاهده می کنیم: الناس عبیدالدنیا و الدین لعق علی السنتهم8مردم تغییر کرده بردگان دنیا و دنیا پرست شده اند و دین آنها ظاهری و زبانی است و تا آنجا که دین در خدمت مادیات و رسیدنشان به متاع دنیا باشد می خواهند و گاه آزمونها دینداران بسیار اندکند. آری وقتی رفاه طلبی و دنیاخواهی بجای خدا خواهی و حق گرایی آمد آدمی برای رسیدن به ثروت و شهوت و ریاست دست بههرجنایتی می زند و هر ذلتی را هم می پذیرد. در نقطه مقابل امام حسین علیه السلام می فرماید: ما برای حفظ ارزشها و هدایت امت و نجات انسانها بپاخاستهایم. اللهم انک تعلم انه ما کان منا لم یکن تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنری المعالم فی دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و مامن المظلومون من عبادک ... خدایا تو میدانی این تلاش ها که انجام دادیم برای رسیدن به حکومت و فرمانروایی و مال بی ارزش دنیا نبود بلکه برای نمایاندن نشانه ها و معارف دین تو و اصلاحات در سرزمینهایت بوده تا بندگان ستمدیده تو به امنیت و آسایش رسند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل شود و شما ای مردم، اگر ما را در این راه و هدف مقدس یاری نکنید و با ما به انصاف رفتار ننمائید ستمگران برشما سلطه بیشتر یابند و می کوشند تا نور پیامبر را (صلی الله علیه و آله ) خاموش کنند .... 9 3- ترس از مرگ از آنجا که توده مسلمان آن روزگار روحیه شهادت طلبی را از دست داده بودند و با دلبستگی به دنیای زود گذر از مرگ می ترسیدند امام حسین علیه السلام این ضعف روانی و ایمانی را خاطر نشان نموده و به نخبگان گرد آمده در مکه می فرماید فلا مالا بذلتموه و لا نفسا خاطرتم بها الذی خلقها و لا عشیره عادتیموه؛ شما از موقعیت خود در راه حفظ اسلام تلاش نکردید نه مالی در راه خدا و مبارزه با باطل صرف کردید و نه جانتان را برای خالق جانها به خطر انداختید و نه با قبیله و خویشان منحرفتان درافتادید. 10 مسلمان واقعی به آخرت و رضای خدا می اندیشد نه نفس فریبگر و دنیای گذرا، لذا از مرگ و شهادت در راه حق هراسی ندارد که این آموزه قرآن و عترت است. مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا درآغوشش بگیرم تنگ تنگ و از این رهگذر است که امام علی می فرماید والله لابن ابیطالب انس بالموت من الطفل بشدی امه؛ بهخدا سوگند انس و اشتیاق علی به مرگ بیش از انس کودک به پستان مادرش می باشد11و وقتی شمشیر شهادت به سرش فرود می آید فریاد می زند "فزت و رب الکعبه" و امام حسین علیه السلام می فرماید: موت فی عز خیر من حیاه فی ذل12 الموت اولی من رکوب العار؛ مرگ بدتر از پذیرش ننگ و عار است. هیهات منا الذله13فقتل امرء بالسیف فی الله افضل؛ بهراستی کشته شدن با شمشیر و جهاد در راه بهخدا برتر از ماندن و مردن است. و نه تنها شعارش انی لا اری الموت الاسعاده و همچنین ان کان دین محمد لم یستقم الابقتلی فیاسوف خذینی بود بلکه اصحابش شیران شجاعی بودند که امام حسین علیه السلام به زینب در شب عاشورا فرمود: اما والله لقد نهرتهم و بلوتهم یستانسون بالمنیه دونی استیناس الطفل بلبن امه؛ خواهرم، بهخدا قسم من ایشان را آزمودم و بارها از خود راندم. گفتم بروید اینجا نمانید. بنی امیه می خواهند خون مرا بریزند ولی دیدم آنان مرگ در حضور مرا بیش از انس کودک به شیر مادرش دوست دارند14، حتی کودک 13 ساله تربیت شده حسین می گوید مرگ و شهادت در نظرم احلی من العسل از عسل شیرین تر است و در روز عاشورا اصحاب برای رفتن به میدان جانبازی از یکدیگر سبقت می گرفتند و حسین به آنان می فرمود صبرا بنی الکرام15 آری قیام عاشورا نه تنها این ترس را در جامعه آنروز شکست بلکه به تمام آزادگان جهان درس عزت و استقامت و ایثار آموخت 4- تبلیغات بعد از ارتحال پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بنیانگذار مکتب الهی اسلام جریان نفاق وارد میدان شد و حزب اموی به رهبری ابوسفیان که تا سال هشتم هجری در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) ایستاد و برضد اسلام مبارزه می کرد با فتح مکه به ظاهر تسلیم پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و قدرت اسلام شد. در جلسه ای به بنی امیه اعلام کرد:تلقفوها تلقف الکره فوالذی یحلف به ابوسفیان ما من جنته و لا من نار.... بکوشید گوی خلافت را بربائید و در حکومت راه پیدا کنید و در بنی امیه نگه دارید که سوگند با آنچه ابوسفیان قسم می خورد (بت ها) بهشت و دوزخ و آخرت و قیامت در کار نیست و به دنبال تغییر مسیر ولایت و امامت و به فراموشی سپردن جانشینی علی (ع) در غدیر خم با توطئه سقیفه سازان بنی امیه برای نفوذ در دستگاه حکومت فرصت را مناسب دیده و معاویه به حاکمیت منطقه شام رسید و برای منزوی نمودن امام علی (ع) و خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با تبلیغات سوء گسترده و انواع تهمت ها به ترور شخصیت حضرت علی (ع) پرداختند تا جایی که به آنحضرت درخطبه های نماز جمعه و قنوت نمازها بدگویی و لعن می فرستادند16و حتی او را متهم به شرک و قتل عثمان نمودند و خود را خونخواه عثمان و خال المومنین و کاتب وحی و صلح طلب معرفی کردند و معاویه با استفاده از برخی شعرای معروف مانند اخفل نصرانی گویندگان و محدثان و قاریان درباری و دنیا و دادن پول و سکه و طلا آنها را می خرید، بهطوریکه ابوهریره را وادار کرد تا آیه شریفه و من الناس من یشری نفسه ابتغا مرضاته را درباره ابن ملجم جعل کند. معاویه آنگونه فضائل علی(ع) را ممنوع و تفسیر قرآن را تحریف کرد و وقتیکه آنحضرت در مسجد کوفه در محراب عبادت و در حال نماز به شهادت رسید عده ای در شام گفتند مگر علی نماز می خواند؟! و معاویه می گفت خداوند به نفع من حکم کرد که من کشته نشدم ولی حضرت علی به دست خوارج نهروان کشته شد و من برای حکومت باقی ماندم و یزید شارب الخمر و قمارباز و جنایتکار 17هم وقتی حکومت را در دست گرفت و امام حسین علیه السلام سیدالشباب اهل الجنه و امام معصوم خاتم را به شهادت رسانید می گفت حسین ... وحدت ملی را شکسته و برخلیفه خروج کرده و از دین جدش بیرون رفته و با شمشیر جدش کشته شده است وبه زینب کبری گفت دیدی خدا با برادرت چه کرد و ما را پیروز نمود و او از دین پدر و برادرت بیرون رفته بود و بالاتز اینکه عمربن سعد با تکبیر فرمان حمله به حسین را صادر و میکند و می گوید ای لشکر خدا، سوار شوید که بهشت بشارت باد بر شما و این روش سیاستمداران ستمگر بوده و هست که با تبلیغات و رسانه های خبری افکار توده مردم را تغییر میدهند و فرهنگ جامعه را به نفع اهداف سلطه طلبانه خود منحرف می کنند حتی با ابزار دین حقیقت دین و اسلام را به قتلگاه می برند. 5- تهدید و ارعاب یزید هم مانند پدرش معاویه که با سیاست تهدید و ترور وتبعید و شکنجه مخالفان و با ایجاد جنگ صفین و همچنین ترور یاران علی(ع) همانند حجربن عدی ها، رشیدها و با ایجاد جنگ روانی و ترساندن مردم توسط جاسوسان و رسانه های خبری و تهدید مردم کوفه با دادن فرمانداری آنجا به مردی خشن و جنایتکار مانند عبیدالله بن زیاد و شایع کردن اینکه لشکر مجهز و مسلح شام می آید و همه را در هم می کوبد و برقراری حکومت نظامی در کوفه و به شهادت رساندن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و میثم تمار و عبدالله یقطر و ... با استفاده از روحیه تعصب قبیله ای و اینکه افراد تابع تصمیم رئیس قبیله اند سران قبایل را تهدید و ساکت کرد و بسیاری از بزرگان کوفه و شیعیان را زندانی و هواداران مسلم بن عقیل (نماینده امام حسین(ع) در کوفه) را پراکند. 6- تطمیع زورمداران حاکم همانند یزید با فرستادن پول و سکه های طلا و هدایای زیاد و وعده های ریاست و مقام نخبگان و نیروهای تأثیرگذار جامعه را می خرند حتی شریح قاضی را با آن همه سوابق 60 ساله قضایی را واداشته تا حکم قتل پسر بی گناه پیامبر (صلی الله علیه و آله ) خدا را صادر کند و یا عمربن سعد چهره مشهور و ظاهر الصلاح را فرمانده لشکر برای جنگ با امام حسین علیه السلام قرار دهد تا مردم را آسانتر بفریبد و برای جنگ با آن حضرت آماده شوند البته در این میان سکوت عالمان و آگاهان ضعیف الایمان و اهل تساهل و تسامح و مرعوب دستگاه بنی امیه یا دنیاپرست و روشنفکران نان به نرخ روز خور را نمی توان در شکل گیری جنایت قدرت حاکم نادیده گرفت چرا که نه تنها امر به معروف و نهی از منکر نکردند و علیه ستمگر حاکم فریاد نزدند بلکه با سکوتشان تمام زشتیها و جنایات یزید را تایید نمودند و به او جرأت دادند که به مدینه حمله کند و آن کشتار، غارت و تجاوز جنایت بار را انجام دهد و بعد هم به مکه یورش برد. آری اگر عالمان دنیا طلب و خواص ناصالح و فرهیختگان بی ایمان بپا می خاستند و توده های مردم را بیدار و هوشیار می کردند و به فرموده علی(ع) و ما اخذ الله من العلماء الا یقارو علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم و اگر نبود عهد و پیمان خدا از علما که بر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند18، عمل میکردند. همانگونه که امام خمینی قیام کرد و در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی ایستاد. کربلا چهره دیگری داشت و آنهمه مظلومیت بر حسین بن علی تحمیل نمی شد و در طول تاریخ پیروان او و عاشورائیان مورد ظلم و ستم قرار نمی گرفتند و امروز اگر کربلا کتاب عبرت و درس زندگی مان نباشد مغلوب و منزوی خواهیم شد و تاریخ تکرار خواهد شد!
پینوشت: 1- مریم آیه 59 2- رعد آیه 11 3- موسوعه کلمات الحسین ص 316 تاریخ طبری 3/280 4- بحارالانوار 44 باب 21 روایه 16 5- لهوف 79 6- همان 99 بحار الانوار 236/44 7- همان 26 بحار الانوار 366/44 8- بحار الانوار 183/44 موسوعه کلمات الحسینی ص 373 9-همان 79/100 تحف العقول 168 10- تحف العقول 237 بحارالانوار 79/100 11- نهج البلاغه خطبه 5 12- بحارالانوار 191/44 13- لهوف 22 14- مقتل الحسین ص 262 15-بحارالانوار 154/6 16-الغدیر 101/2 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 44/11 17- کامل ابن اثیر 487/3 18- نهج البلاغه خطبه 3 منبع :سایت عصررهایی [ چهارشنبه 89/9/17 ] [ 11:0 عصر ] [ خادم کوچک ]
امروزه مسلمانان به علت دوری از قرآن وتعالیم آن،از قافله ی تمدن بشری عقب افتاده اند و با وجودی که دارای جمعیتی بیش ازیک میلیارد می باشند، خود باخته اند و از تفرقه میان خود به شدت رنج میبرند، دشمنانشان بر آنان مسلط شده اند و در عمل به جای پیروی از دستوراتقرآن، از اوامر قدرتهای بزرگ که دشمن دین و قرآن آنها می باشند، پیروی مینمایند و این در حالی است که پیروی از دستورات قرآن آنان را از این ذلتنجات خواهد داد و شکوه وعظمت گذشته را به آنها باز خواهد گرداند. پشت کردنبه قرآن در این دنیا برای مسلمانان، ذلت و خواری را برای آنها به بارآورده است و در روز آخرت نیز شکایت پیامبر از آنها را به دنبال خواهدداشت، در آن روز که امت محمد (ص) از زبان پیامبرشان این شکایت را می شنوندکه پروردگارا قوم من این قرآن را از خود راندند.(فرقان/30) امروزه به رغمتبلیغات وسیعی که در کشورهای غربی علیه اسلام و مسلمانان وجود دارد، روزبه روز به تعداد کسانی که با تحقیق درباره ی قرآن به دین اسلام می گروند،افزوده می شود. [ جمعه 89/9/5 ] [ 12:12 صبح ] [ خادم کوچک ]
ضرورت توجه به احیای امر به معروف و نهی از منکر در بسیجبرای حفظ هر جامعه از فساد و انحراف و سقوط، نظارت همگانی و در بعضی از موارد، نظارت گروهی اشخاص لازم و ضروری است تا افراد صالح بر آن چه بر جامعه می گذارد، نظارت داشته باشند و جامعه و فرد را از «رفتن به سوی فساد و انحرافات» محفوظ نگاه دارند. بر اساس همین استدلال، از مهمترین و عظیم ترین فرایض و واجبات اسلامی امر به معروف و نهی از منکر است. ویژگیهای منحصر به فرد بسیج بسیج از بدو تشکیل خود یکسری آرمانهایی را جستجو می کرده است و بر طبق همین آرمانها و ارزشها یکسری ویژگی های خاص خود را دارد که می تواند در احیای فرهنگ نورانی امر به معروف و نهی از منکر راهگشا باشد، لذا برای شناخت بهتر این ویژگیها به بیانات حضرت آیت الله مصباح یزدی در همین رابطه اشاره می کنیم: نقش بسیج در اجرای عملی امر به معروف و نهی از منکر سومین مرحله از مراحل سه گانه امر به معروف و نهی از منکر را که اشاره می کنند، مرحله عمل و برخورد فیزیکی می باشد که خود دارای مراتبی است از جمله جدائی انداختن میان شخص و عمل ناروا ، ضرر زدن مالی و جانی ، این مرحله به جهت ظرافت و دقت خاصی که می طلبد ، باید با اذن فقیه جامع الشرائط و در زمان استقرار حکومت دینی با اجازه ولی فقیه و بازوان اجرایی وی صورت پذیرد. در این مرحله مهمترین مساله آن است که نخست مشخص گردد که چه نهادهایی متکلف این برخورد فیزیکی می باشند و ثانیا برای عدم تداخل وظایف هر یک از این نهادها و اساس، چارچوب قانون مشخص گردد. اقدامات بسیج در احیای امر به معروف و نهی از منکر « بسیج در راستای تحقق این فریضه مهم مبادرت به راه اندازی قرارگاه سیدالشهداء نموده است. البته این فعالیت در جهت اصلاح ارزشهاست و نباید خدای ناکرده عاملی در جهت رعب و دوری مردم مخصوصا جوانان نسبت به دین و ارزشهای اسلامی و طرد از پایگاه های بسیج و از اصل فرهنگ بسیج گردد.»
منابع - سردار عصمتی، محمد حسین، آشنایی با بسیج(ویژه دوره آموزش عمومی مقدماتی بسیج)، تهران، نیروی مقاومت بسیج، معاونت آموزش، پائیز 1373. مولف:محمد مهدی حکیمی منبع : معروف یاران [ پنج شنبه 89/9/4 ] [ 9:51 عصر ] [ خادم کوچک ]
|
||||||||||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |